راه یافتگان به نمایشگاه دوازدهم
خرداد ۲۳, ۱۳۹۵بازنشر یک گزارش کوتاه
خرداد ۲۳, ۱۳۹۵“بررسی کارکردهای تصویر در نگارش اسماء” عنوان سخنرانی استاد مسعود نجابتی در مراسم افتتاحیه دوازدهمین نمایشگاه سالانه حروف نگاری پوستر اسماء الحسنی بود که در آن به بررسی یازده دوره نمایشگاه حروف نگاری اسماء الحسنی پرداخته شد ؛ متن خلاصه شدۀ آن در زیر می آید.
در این مختصر قصد داریم تا روند تجربه های حروف نگاری، خاصه اسماء الحسنی را از حیث صورت، تقسیم بندی کنیم و تجربه های گوناگون تصویری را از منظر تحول، خیال و ادراک زیباشناسی بررسی کنیم.
منظور از تصویر هر گونه توصیف بصری ست که بر حواس آدمی تاثیر گذارد . محسوس کردن امور معقول و صورت گری ادراک باطنی.
در ابتدا لازم است یادآوری کنم اهمیت و زیبایی تصاویر تا حدودی در گرو نو بودن و شگفتی آن است، کنجکاوی و جستجو برای کسب فرم های غنی تر و ایده های جدید در هیچ زمانی متوقف نشده. هرگاه خطی به کمال زیبایی رسیده جستجو برای شکل های نوین آغاز گردیده.ابتدا کوفی، بعد کوفی های تزیینی و بعد نسخ و اقلام شش گانه و … اکنون بسیاری از شاهکارهای ادوار گذشته برای مخاطب امروز عادی شده. روز به روز تمدن بشری از تجربه های مختلف و متنوع انباشته وحافظه بصری آدمی انبوه تر می گردد. بافت منسجم و یکپارچه کتیبه ها ، ترکیبات فشرده هندسی شکل خطوط مختلف ، خط آینه ای و تجربه های دیگرکه حادثه بزرگی در تاریخ هنر ایران زمین به شمار می رفت، در گذر زمان تازگی و طراوتشان کاهش یافته و هنرمندان نوجو در جست و جوی صورت های نو برآمده اند. و شاید یکی از دلایل برگزاری دوسالانه حروف نگاری اسماء الحسنی همین باشد و صد البته همین نکته باعث بوجود آمدن سبک های هنری گردیده و هنرمندان می کوشند تجربه های جدیدی را در عرصه تخیل حسی عرضه کنند.عمده تفاوت سبک ها در مبانی معرفتی ، زیباشناسی تصویر و جهان نگری آنهاست. شیوه نگاه هنرمند به جهان و پدیده ها و نیز روش تخیل، تصویرگری او را شکل می دهد. کارکرد تصویر به تبع همین نگرش در هر سبکی تفاوت دارد.
کارکردهای تصویر، نگرش و اندیشه هنرمند را صادقانه نشان می دهند. گاه تصویر درخدمت معنا قرار می گیرد و گاه بیان کننده احساسی ست وگاه خود پدیده ای می شود مستقل است که ارزش آن در خود آن است.
در بررسی یازده دوره نمایشگاه حروف نگاری اسماء الحسنی می توان نتیجه گرفت طراحان در مواجهه با موضوع نگارش اسماء از روش های مختلفی برای بیان بصری بهره گرفته اند که عمده آنها بدین شرح است:
کارکرد توصیفی
بیان هنری در این شیوه با وضوح و روشنی صورت می گیرد و عقل را اقناع می کند. بنابراین هنرمند از استعاره و تشبیه و کنایه و دیگر تمهیدات بصری کمک می گیرد تا به شرح و بسط معانی والا و دور از دسترس در ذهن مخاطب بپردازد.
از این میان تشبیه پرکارترین فن بصری است و وضوح معنا را می تواند افزایش دهد و بر آن تاکید کند. تشبیه گستره ای از سادگی و تکرار، تا تازگی و ابداع را در بر می گیرد. در این روش گاهی تصاویر از معانی ظاهری حروف تجاوز نمی کند و در حد توضیح و بیان ظاهر متوقف می شود. ابعاد این تصاویر اندک و مفهومش واضح و شفاف است. در این کارکرد عالم خارج از درون هنرمند جداست، بنابراین تصویر ایجاد شده ظرف احساس هنرمند نیست بلکه هنرمند می کوشد میان فرم و محتوا پیوند صوری ایجاد. از ویژگی های این شیوه می توان موارد زیر را نام برد:
• بیان امری که به حس در نمی آید به وسیله امر حسی.
• بیان امری که با عادت سازگار نیست به مدد امری که در عادت ما جاری است.
• بیان امری که به روشنی شناخته نمی شود به کمک امور آشنا.
تشبیه و تمثیل معانی را به ظهور می آورند، معانی نامانوس را آشنا و امور معقول را محسوس می کنند.
کارکرد نمادین
این شیوه گاهی یگانه راهی است که قادر است انتزاع های بزرگ و مفاهیم والا و آن جهانی را در امور روزمره بیاورد. به عبارتی چون معانی اسامی خداوند بسیط است، بهترین راه تصویر آن ادراک جزیی آنهاست. نمادگرایی میل به امور دور از دسترس و هدف های دشوار یاب دارد.
ویلیام بلیک شاعر انگلیسی، شیوه نمادین را چنین بیان می کند:
• دیدن جهان در دانه شن
• رویت ملکوت در یک گل وحشی
• نگه داشتن لایتناهی در کف دست
• و زمان بی آغاز و انجام در یک ساعت
در این شیوه، اشیاء جانشین حقایق بزرگ هستند. و نشانه ها نردبانی می شوند برای عروج به آسمان و جهان ماورای حس، بهترین نمونه این شیوه در عرفان اسلامی دیده می شود.
کارکرد تزیینی
یکی از وظایف تصویر خصوصا در هنر سنتی آرایش و تزیین نوشتار است. ان الله جمیل و یحب الجمال. خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. بر این اساس هنرمند سعی می کند تمامی توانش را صرف اجرای ماهرانه و زیبای اثرش کند و لذت هنری را به مخاطب خود عرضه نماید و در این شیوه چه بستری مهم تر از نگارش اسماء الحسنی. این فن بصری از سایر فنون مهم تر و کاربردی تر است و شاید دلیل کاربرد وسیع آن علاوه بر تمسک به حدیث مذکور این باشد که هنر سنتی اساسا بر نظریه محاکات استوار است و به صورت و فرم عنایت بیشتری دارد تا به ایده و معنا.
میل شدید و افراطی به آرایش و تزیین باعث محدودیت معنا و ماندن هنرمند در محدوده تجربه های سطحی و کم عمق می شود.
کارکرد عاطفی
تصویری که به طور اتفاقی و بدون اندیشه قبلی بر قلم هنرمند جاری می شود. این نوع تصاویر حاصل ضمیرناخودآگاه است و همچون یک جرقه ناگهانی از ترکیب امور متغایر حاصل می شود. این نوع تصاویر برهانی و عقلانی نیست و سرشار از عناصر عاطفی و تجارب روحی هنرمند است. تصاویر این شیوه برخلاف تصاویر اثباتی تن به یک معنی واحد نمی دهد و بالنده است. این تصاویر هیچ کدام در پی اثبات یک معنی خاص نیستند، بلکه یک اتفاق تازه و یگانه می تواند باشد. در این روش ارزش تصویر به بار احساسی و عاطفی آن است و غالبا تصاویر فی نفسه زیبا و ارزشمند است.
افراط در هر دو روش از ارزش های هنری می کاهد. هم صراحت اثباتگر و هم اتفاق و تصادف صرف، هر دو ایراد به شمار می رود. روش مناسب آن است که عنصر الهام و اثبات در اثر به طور متعادل آمده باشد.
کارکرد والا
منظور از والا در این شیوه، تقلید از آثار فاخر گذشته است. در نگرش سنتی هنرمند باید به اموری بپردازد که جاودانه است و طبیعی و مکرر، مانند عشق و زیبایی/ تعادل/ و … و از امور گذرا و لحظه ای و هیجانات پرهیز کند. در اینجا تقلید و الگو برداری از درجه اعلای زیبایی و پایبندی به درک ثابت و همگانی از زیبایی است و تقلید از الگوهای والا و نمونه های اعلا و شاهکارهایی که در خاطره تاریخ جاودانه مانده و چندان مقبولیت عام دارند که به صورت اصل و قاعده درآمده اند و جاودانگی آنها حاکی از تعادل و تناسبشان با روح معتدل انسان است. در این شیوه زیبایی امری است مطلق و اثر هنری باید باشکوه، والا و فاخر باشد.
کارکرد شخصی
در مقابل شیوه سنتی تقلید، دسته ای از هنرمندان نوگرا تخیل را عنصر بنیادین هنری دانسته و معتقدند گزارش از جهان نامریی فقط به مدد تخیل فردی امکان پذیر است و تنها ابزار هنرمند برای ورود به دنیای نادیده هاست. از این رو احساس شخصی هنرمند در شکل گیری اثر سهم بسزایی دارد و تصاویر ایجاد شده حامل هیجانات و روحیات شخصی هنرمند است و رنگ مخصوص شخصیت و هویت فردی او را دارد. اعطای هویت فردی به آثار از ویژگی های این روش است.
در این روش گاه پدیده زشت زیبا هم می تواند احساس برانگیز باشد و لذا نظریه زشت زیبا مطرح می شود و جنبه تزیینی و زیبایی اثر جای خود را به اثر بخشی می دهد. از نگاه هنرمندان این شیوه تنها نمایش تجربه تخیلی شخصی می تواند راز پدیده ها را بیان کند.
کارکرد عامیانه
کارکردی ست بدون تکلف و در نهایت سادگی، دراین شیوه طراح بدون پایبندی به اصول و قواعد هنر رسمی عمدتا از عناصر دم دستی و سطحی در زندگی روزمره و مردمی بهره می جوید.
کارکرد مبهم
در این شیوه قرینه ای که دلالت بر معنای روشن و معینی داشته باشد وجود ندارد. عناصر آن مفهوم نیست و هیچ چیز را توضیح نمی دهد و ذهن را به عالمی می برد که غیر قابل ادراک است و یا ابهام دارد. در پشت این تصاویر دنیای تو در تو وناشناخته روان آدمی قرار دارد. این تصاویر معنای شناخته شده ای ندارد؛ بلکه نشانه پاره ای از احساسات و تجارب شخصی و مبهم آدمی است. ناخوانایی یا دشواری در خواندن عامل دیگری در ابهام این تصاویر است.