نیچه میگوید:” با همگانی شدن سوادآموزی نه تنها نوشتن که اندیشیدن نیز تباه میشود”. بر همین قیاس با فراگیر شدن نرمافزارهای گرافیکی ، نه تنها پوسترسازی که زیباییشناسی نیز از بین رفته است. حالا دیگر تهیهکنندهای که به رغم تازه به دوران رسیدگی و پول زیاد هنوز هم نمیداند چطور باید لباس بپوشد و چطور باید ریش و موی خود را اصلاح کند و هنوز نمیداند چه رنگی باید بپوشد تا شکم برآمدهاش پنهان شود و کارگردانی که بالکل بیخیال ماجراست و از اول پروژه قرص “به جهنم” خورده و کاری به کار هیچ چیز ندارد و از انتخاب بازیگر تا عوامل و انتخاب پوستر را به تهیهکننده واگذار کرده و منشی خلاق یا دختر و پسر تهیهکننده که تازه از دانشکده پودمانی گرافیک رایانه فارغ التحصیل شدهاند و به علاوه مدیر پخش که خود را صاحب نظر میداند و براساس یک سوتفاهم بزرگ احساس میکند که نبض بازار را بدست دارد و مراحل فروش فیلم را فقط اوست که میداند همه اینها متفقا دست به دست همه میدهند که چهار تا کله از سوپراستارهای پولساز بعنوان پوستر چاپ شود تا سربازهای میدان انقلاب سر ذوق بیایند و بروند بلیت بخرند و فیلم را ببینند. قدیم واقعا برای پوستر زحمت میکشیدند. پوستر طراحی داشت. به لی آوتش فکر میکردند. به قصه فیلم ، فضای فیلم و زیباییشناسی فیلم توجه میکردند و دستمزد اندک باعث نمیشد که وقت نگذارند و سری دوزی کنند و یک عکس فیلم را کادره کنند و چهار تا اسم هم کنارش لی آوت کنند و اسمش را پوستر بگذارند. به پوستر اجارهنشینها و دستفروش و ناخدا خورشید و . . . نگاه کنید تا ببینید چه پوسترهای خوبی ساخته میشده در همین مملکتی که حالا حتی حرفهایترین گرافیستها حال کار کردن و طراحی ندارند. فحشاش را به کامپیوتر و نرمافزارها که نباید داد. باید به این روحیه فراگیر بساز و بندازی لعنت فرستاد که بیش باد.منظورم این نیست که حسرت گذشته را بخوریم. همان گذشته هم هزار و یک مشکل داشتیم که دلمان خون میشد تا یک چیزی مسیر درستش را طی کند. اما میگویم که باید برای کار خوب زحمت کشید و وقت گذاشت و بیجهت به خود اطمینان نداشت و بیخود خودمان را ستایش نکنیم. کامپیوتر یا طراحی با دست فرقی نمیکند ، مهم این است که حاصل کار خوب و چشمنواز و به درد بخور باشد که فعلا نیست. یک دلیل عمدهاش این است که کسی به پوستر اهمیت نمیدهد و اصلا خیلی از فیلمسازان و تهیهکنندهها اگر مجبور نبودند و راه چارهای میدانستند ، از خیر همین حداقل پوستر هم میگذشتند. اما ناچارند که پوستر بزنند و سردر سفارش دهند. اسمش هم هست که سردرها را چاپ دیجیتال میکنند و دست طراح باز است برای هر نوع خلاقیتی که دارد. اما راستش را بخواهید حاصل کار آتلیه شقاقی به مراتب قشنگتر از این کلههای دیجیتالی بود. تازه کیست که قدر طراح را بداند؟ اگر مثلا علی وزیریان برای اجارهنشینها شب تا صبح مینشست و از روی چهره قهرمانان فیلم با مداد رنگی طرح میزد ، میدانست که قدر کارش را میدانند و حاصل کارش را کنار دست همان منشی فتوشاپدان نمیگذارند. اما حالا کلیت فیلم روی هواست ، چه برسد به پوستر سر “خانه دوست کجاست”. یادم هست که توی یک جلسه پرسش و پاسخ حداقل ده تا دانشجوی هنر بلند شدند و از کیارستمی درباره پوستر فیلمش سوال کردند. برای اینکه برایشان مهم بود و برای کیارستمی و تهیهکنندهاش نیز مهم بود که پوستر فیلمش چطور ساخته میشود. الان از هر ده کارگردان، هفت تایشان- و بلکه نه تایشان- نمی دانند پوستر بازاری فیلم شان از پنجه هنرمندانه کدام استاد هنرمند بیرون آمده است. بگذریم که در این باره هر چه بیشتر صحبت کنیم بیشتر افسوس می خوریم. قرار من با روزنامه این نبود که مقایسه دیروز و امروز کنم. چهار تا پوستر فیلم دادند و خواستند که درباره شان بنویسم. خواستم مقدمه بگویم که متاسفانه دچار روده درازی شدم و بی جهت تهیه کننده ها را از خود رنجاندم. احتمالاً اگر هم می خواستند سفارش بدهند که برایشان پوستری طراحی کنم، بابت این مقدمه از خیرش گذشتند و راهشان را کج کردند. روزنامه نویسی الحق که نیکو وسیله ای است برای اینکه نان خودت را آجر کنی.


ناخدا خورشید
استفاده از «کلمه» برای پوستر فیلم عیب نیست خاصه اگر فضای فیلم قهرمان پرور و پروتاگونیستی باشد. شاید به دلیل استفاده غلط و زشت از کلمه ستاره ها که در ترکیب های سه تایی و پنج تایی پوسترسازی می شوند، ما یک جور حساسیت پیدا کرده ایم و از آن می گریزیم، اما واقعیت این است که استفاده از کله هنرپیشه ها به خودی خود اشکالی ندارد. البته به شرط آنکه هنرمندانه و در یک ترکیب خوب باشد. بهترین نمونه برای این عرضی که گفتم پوستر ناخدا خورشید است. اتفاقاً برای این فیلم غلط است اگر پوستری طراحی کنیم که پرتره قهرمان اول فیلم را نداشته باشد. وقتی همه ماجرا روی کاکل ناخدا خورشید می چرخد، طراح پوستر نیز نمی تواند از این قهرمان فاصله بگیرد و طرح انتزاعی بزند یا پوستر سه کله کار کند. بهترین کار همین است که طراح با چهره ارجمند خلاقیت خود را نشان بدهد. اما این پرتره چطور باید کار شود؟ آیا باید مثل مرد مرمرین واید شبیه مجسمه قهرمانان کار شود؟ یا مثل دانتون باید ترکیبی از چهره و لکه های خون باشد؟ در بیشتر مواقع که گرافیست سفارش می گیرد تا برای یک فیلم خوب و تماشایی پوستر بسازد، بهترین کار این است که ایده اصلی را از خود فیلم بگیرد. همیشه طرح زدن برای فیلم خوب به مراتب ساده تر است تا طرح زدن برای فیلم بد. فیلم بد نه تنها ذوق طراح را کور می کند، بلکه سعی اصلی گرافیست باید صرف این شود که از فیلم بد فاصله بگیرد. اما فیلم خوب – مثل فیلم های تقوایی – دو فریم شان می تواند تصویر اصلی پوستر باشد.
ناخدا خورشید قصه تلخی دارد. ضمناً قهرمانی بااراده دارد که همه چیز را در خودش فرو می ریزد. نمی خندد و زیاد هم حرف نمی زند و کسی نمی داند در کله اش چه می گذرد. عاقبت اش هم مردن است. تیر می خورد و می میرد. طراح همین یکی دو سطر را که از اتفاق روح حاکم بر فیلم هم هست در پوسترش ساخته و پرداخته کرده و به خوبی با تماشای پوستر درمی یابیم که قصه فیلم از چه قرار است…
پوستر خوب در سینمای ایران کم نیست. در همین دهه شصت و هفتاد، گرافیک سینما داشت به رونقی مثال زدنی می رسید که اگر بخواهم اسم ببرم می توانم لیستی بلندبالا از پوسترهای خوب ردیف کنم. مثلاً می توانم به مشق شب ابراهیم حقیقی و هنرپیشه رضا عابدینی و آب ، باد، خاک والی پور و… اشاره کنم اما حیف و صدحیف که هم سینما و هم گرافیک مسیری دیگر پیمودند به رغم رونق کامپیوتر و به بازار آمدن نرم افزارهای گرافیکی پوسترسازی افت شدید کرد و سال تا ماه هم که بگذرد پوستر به درد بخور و دندان گیری گیرمان نمی آید.